Heartstrings

حس زمین خشکی که بهش نم نم بارون باریده،حس هوای ابری مرطوب و بوی دریا و درختای خیس.حس گرم خورشید روی موهات،حس بهار.
چه چیز بیشتری برای شکر کردن میخوای؟

همانا این یکی از آخرین مراحل عرفان دانش آموزیه!

الان به مرحله ی "خدایا غلط کردم،دیگه از این شکر ها نخواهم خورد!درس خواهم خواند!خدایا بیا و لوطی گری کن نذار آبروم بره،نیازمند یاری سبزتان هستیم!" رسیدم!
تو عمرم چونان شاهکاری نکرده بودم که خدا روشکر اینم به تجربیاتم اضافه شد،تنکس گاد!

مهندس درون

اگه یه وقت یه آدم خوشحالی تو خیابون دیدید که هدفونی که با چسب برق و آل پلاست(!) سر هم کرده تو گوششه،بدانید و آگاه باشید فرد مذکور منم!
خب چه کنم هر هندزفری و هدفونی خریدم اوج طول عمرش یه ماه بوده!هندزفری مارکی که بابا از بندر آورده بود رو یه هفته پیش ترکوندم،هدفونم رو هم امروز!

برادر چگونه پدیده ایست؟

یعنی هر وقت من خواستم خط چشم بکشم میاد دم اتاق وایمیسه و اینقد مسخره بازی در میاره که به جای یه خط صاف،یه زیگزاگ بکارم پشت چشمم!
آخرشم با لبخند ملیحی میگه:
قربانت،بوس بوس،خدافظ!!
قبل از این که شئ پرت شده توسط من بش اصابت کنه!:-|

در سالن مطالعه چه میگذرد (1)

- خب!پارت اولو چیکار کنیم خوابمون نگیره؟!

 - بریم همین الان بخوابیم :|

***

  - ای وای برقا رفت!

 - کیمیا تو دستشوییه!!!!

 - واااای بریم نجاتش بدیم....!!!

کیمیای مذکور واقع شده در پشت در سالن : یوهاهاها......

- ....!!!!! خر احمق فکر کردیم مردی!!!!

***

- عه اون چیه پشت پنجره؟!

مراقب در حال داد و بیداد: - آهااااای پسره...!بیا پایین از پشت پنجره!!!

***

- گرومپ!(برخورد سنگ به وسط یکی از میزا!)

- این دیگه کدوم خری بود؟

(یک فروند پسربچه دبستانی که سرشو از دریچه تهویه هوا آورده بود تو!!!!)

با ما باشید!!